تئورى نسبيت اينشتين دوباره اثبات شد

 

فرضيه نسبيت اينشتين كه در سال ۱۹۰۵ ميلادى ارائه گردید، توسط جوان آلمانی اثبات شد.

 

بر اساس این فرضیه ساعت هائى كه بسرعت تغيير مكان داده

مي شوند، آهسته تر كار مي كنند، تا ساعت هائى در مكان ثابت

 و با ساخت همسان.اين پديده كه بصورت تحت اللفظى " كش

 آمدن زمان"ناميده ميشود، احتمالا يكى از نتايج اعجاب برانگيز

 تئورى انقلابى اينشتين، در مورد فضا و زمان ميباشد.اينكه

 مدت يك ثانيه، بايستى به سرعت حركت خود ساعت بستگى

 داشته باشد، از لحاظ حسى، قابل تصور نيست و با تجارب همه

روزه ما، همخوانى ندارد. با اين وجود، "انبساط زمان" يك

 واقعيت است، كه در سال ۱۹۷۱، توسط ساعتهاى اتمى، در

 داخل هواپيماهاى پر سرعت ثابت گرديد.با اين وجود،

فيزيكدانان آلمانى ميخواستند اين موضوع را دقيقتر بررسى كنند.

  

اينشتين در بهشت

 

وقتى اينشتين مرد او را به بهشت بردند. در آنجا به اطلاع او رسانده شد که

 متاسفانه اتاق خصوصى ‌اش هنوز حاضر نشده و بايد چند روزى را در خوابگاه

 عمومى در کنار ديگران بسر برد.


اينشتين گفت مانعى ندارد و او از همصحبتى با ديگران خوشحال مى‌شود. راهنما

 او را به داخل خوابگاه عمومى هدايت کرد. در آنجا ٤ نفر ديگر هم بودند. راهنما

 ضمن معرفى اينشتين به آنها، شروع به معرفى آنها کرد:


«اين اولين هم اتاقى شماست. ضريب هوشى
IQ  او ١٨٠ است!»


اينشتين گفت: عاليه. مى ‌توانيم با هم در مورد رياضيات صحبت کنيم.


«و اين دومين هم اتاقى شماست. ضريب هوشى ‌اش ١٥٠ است!»

 
اينشتين گفت: اين هم خيلى خوبه. مى ‌توانيم با هم در مورد فيزيک صحبت

 کنيم.

«و اين سومين هم اتاقى شماست. ضريب هوشى ‌اش ١٠٠ است!»

اينشتين گفت: عيبى نداره. مى ‌توانيم با هم در مورد آخرين فيلمهاى سينمايى

 که نمايش مى دهند صحبت کنيم.

«و بالاخره اين هم آخرين هم اتاقى شما. ضريب هوشى ‌اش ٨٠ است!»

اينشتين دستش را به طرف آن مرد دراز کرد و بعد از اين که با هم دست دادند

 از او پرسيد: فکر مى ‌کنى بالاخره نرخ بهره و وضعيت اقتصادى به کجا مى رسه؟

  

از اينشتين بياموزيم

 

روي پل يا زير پل

وقتي اينشتين با يكي از استادان همكارش روي پلي قرار ملاقات گذاشت، همكارش گفت: ولي

 اين دور از شان شما است كه روي پل منتظر من باشيد و باعث شرمندگي من خواهد شد.

 اينشتين پاسخ داد: چه فرق مي‌كند، كاري كه من مي‌كنم يعني فكر كردن، در همه جا مي توان

 انجام داد، چه روي پل، چه زير پل، چه پشت ميز!

 

استفاده‌ي نا‌به‌جا

به هنگام سفر اينشتين به ژاپن، يك ريكشاو( وسيله‌ي نقليه‌اي به دو چرخ كه انساني آن را

مي‌كشد) در اختيار او قرار دادند تا در خيابان‌هاي باريك و كوره‌راه‌هاي ناهموار از آن استفاده

كند. نپذيرفت و گفت: من هيچگاه از انسان ديگري به جاي حيوان نمي‌توانم استفاده نمي‌كنم و

اجازه نمي‌دهم او من را حمل كند!

 

حفظ نمي‌كنم

اينشتين از كودكي از حفظ كردن درس‌ها و انجام دادن تكليف‌هاي دبستاني متنفر بود و بيش‌تر

به مطالعه‌ي آزاد علاقه‌ داشت. در امريكا هنگام ملاقات با اديسون از او سرعت صوت را

پرسيدند. فرياد زد جه مي‌دانم؟ اين چيزها را به آساني مي‌توان در هر كتاب درسي پيدا كرد. چه

لزومي دارد آن‌ها را به حافظه تحميل كنم!

 

ستايش بدون تفكر

يك‌بار وقتي مورد توجه شديد و كف زدن پيوسته‌ي امريكايي‌ها قرار گرفت، به خبرنگاران گفت:

 نبايد گول اين چيزها را خورد. مردم امريكا به طور معمول بدون تفكر تحسين مي‌كنند. و در

 جاي ديگر گفته بود: چه‌قدر جاي تاسف است كه همه درباره من سخن مي‌گويند بدون آن كه

حرف‌هاي من را بفهمند. من به طور معمول از سوي كساني ستايش مي‌شوم كه زحمت

 فهميدن حرف‌هاي من را به خود نمي‌دهند. يا آنان ديوانه هستند يا من!

 

هميشه وقت دارم

اينشتين بر خلاف بيش‌تر استادان همكارش كه با ژست مي‌گفتند" وقت ندارم"، هميشه با

 افتخار مي‌گفت: من هميشه وقت دارم، زيرا كاري كه من انجام مي‌دهم، يعني فكر كردن، در

 همه جا امكان پذير است. در خيابان، در ايستگاه اتوبوس، سر قرار، در كلاس درس و ...!

 

مغز هيجده ساله

از اينشتين پرسيدند: آيا فرض اين كه ساعت در حال حركت، كند شود يا ميله‌ي در حال حركت،

طولش كاهش يابد، عجيب و دور از ذهن سليم نيست؟ در پاسخ گفت: از كجا معلوم كه فرض

تغييرناپذير بودن آن‌ها عجيب نباشد؟ عقل سليم چيزي نيست جز باورهايي كه تا پيش از هيجده

 سالگي در مغزها جاي مي‌گيرد!

 

عقل نسبي و حقيقت مطلق

اينشتين مي‌گفت: عقل بشري هم مانند فضا نسبي است. از اين رو، بايد نسبي انديشيد و احكام

 مطلق صادر نكرد. كشيشي از او پرسيد: آيا شما كه همه چيز را نسبي مي‌دانيد، به حقيقت

 مطلق هم اعتقاد داريد؟ در پاسخ گفت: من هم به حقيقت مطلق اعتقاد دارم، اما روش من

 براي رسيدن به حقيقت تفاوت دارد. من براي رسيدن به حقيقت مطلق، همه چيز را نسبي تلقي

مي‌كنم!

 

درشكه‌ي اينشتين

شبي دير وقت كه مي‌خواست از مهماني به منزل بازگردد، ميزبان گفت: اجازه بدهيد برايتان

درشكه صدا كنم. دير شده و راه شما دور است. اينشتين گفت: هيچ درشكه‌اي بهتر از اين دو پاي

 خودم نيست! شب خوبي است و قدم زدن به من فرصت مي‌دهد اندكي فكر كنم. شب شما

بخير! آري، قدم زدن بزرگ‌ترين تفريح او بود، زيرا گردش را نزديكي به طبيعت مي‌دانست.

 

مسئله اینشتین

 

مسئله اینشتین

آیا شما در زمره %2 افراد باهوش دنیا هستید؟ پس مسئله زیر را حل کنید و دریابید که در میان افراد باهوش جهان هستید یا خیر.

هیچگونه کلک و حقه ای در این مسئله وجود ندارد و تنها منطق محض می تواند شما را به جواب برساند.

موفق باشید.

1-      در خیابانی، 5 خانه در پنج رنگ متفاوت وجود دارد.

2-      در هر یک از این خانه ها یک نفر با ملیتی متفاوت از دیگران زندگی می کندو

3-      این 5 صاحبخانه هر کدام نوشیدنی متفاوت می نوشند، سیگار متفاوت می کشند و حیوان خانگی متفاوت نگهداری می کنند.

 

سوال: کدامیک از آن ها در خانه، ماهی نگه می دارند؟

 

راهنمایی:

1-      انگلیسی در خانه قرمز زندگی می کند.

2-      مرد سوئدی یک سگ دارد.

3-      مرد دانمارکی چای می نوشد.

4-      خانه ی سبز رنگ در سمت چپ خانه ی سفید قرار دارد.

5-      صاحب خانه ی سبز، قهوه می نوشد.

6-      شخصی که سیگار Pall Mall می کشد، پرنده پرورش می دهد.

7-      صاحب خانه ی زرد، سیگار Dunhill می کشد.

8-      مردی که در خانه ی وسطی زندگی می کند، شیر می نوشد.

9-      مرد نروژی، در اولین خانه زندگی می کند.

10-   مردی که سیگار Blends می کشد، در کنار مردی که گربه نگه می دارد زندگی می کند.

11-   مردی که اسب نگهداری می کند، کنار مردی که سیگار Dunhill می کشد زندگی می کند.

12-   مردی که سیگار Blue Master می کشد، آبجو می نوشد.

13-   مرد آلمانی سیگار Prince می کشد.

14-   مرد نروژی کنار خانه ی آبی زندگی می کند.

15-   مردی که سیگار Blends می کشد، همسایه ای دارد که آب می نوشد.

 

آلبرت اینشتین این معما را در قرن نوزدهم میلادی نوشت. به گفته ی وی %98 از مردم جهان نمی توانند این معما را حل کنند.